در سال ۱۳۸۹ مطلبی با عنوان «انیمیشن های کودکانه یا سلاح نرم صهیونیسم علیه جوانان؟» در سایت خبری تابناک به چاپ رسید که به دامنه ی نفوذ صیونیسم(بخوانید یهود) در هالیوود و تاثیر انیمیشن, در عرصه ی فرهنگی و شکلگیری جوانان پرداخته بود.
در این مطلب، بار دیگر صنعت فیلم سازی هالیوود یکی از قدرتمندترین ابزارهای شکل دهنده افکار و مرکز نشر تفکرات صیونیستی معرفی شده و تعدادی از انیمیشن های ساخت این کمپانی بزرگ به عنوان نمونه ی در برگیرنده ی این اهداف مطرح شده اند. نویسنده در این راستا به این باور استناد می کند که از آنجا که یهودیان از دیرباز به نام «موش کثیف» شناخته می شدند، «میکی موس» به عنوان یک موش زیبا تنها برای پاکسازی نام این قوم ساخته شده است، و در ادامه دلیل ساخت شخصيت «جري» در مجموعه «تام و جری» را نیز وسیله ای برای بالا بردن حس اعتماد به نفس مخاطبان یهودی خود که سالها از موش کثیف بودن در رنج بوده اند اعلام می کند. البته تنها موش ها نیستند که سمبل یهود و یهودیت معرفی می شوند. انیمیشن های دیگری نیز چون، «هاچ زنبور عسل»، «نل»، «حنا دختری در مزرعه»، که برای کودکان نسل جنگ در ایران با امکانات محدود آن دوران، شاید تنها مایه سرگرمی بودند, به عنوان پیام رسان امید به بازگشت کودکان یهودی به سرزمین موعود شناسایی می شوند. شخصیت هایی که به دنبال مادر، که به قول نگارنده در فرهنگ يهود، نماد سرزمين موعود يهوديان است می گردند و درعین حال به ديگر كودكان جهان نيز اين حس را القا ميكتند كه تصاحب ديگر سرزمين ها، با عنوان برگشت به سرزمين مادري، حق مسلم قوم يهود است. این حملات تنها به شخصیت و تفکرات یهودیان منتهی نمی شود که «دامبو فیل پرنده» و «جوجه اردک زشت» نیز شخصیت های امیدبخشی برای بالابردن خودباوری یهودیانی می شوند که همواره در جوامع مختلف مترود بوده اند و مورد توجه واقع نمی شدند.البته این شبیه سازی ها و داستان سرایی ها، با نمونه های مشابه توسط افرادی چون حسن عباسی وعلی اکبر رائفی پور نیز بارها تکرار شده اما نکته ی قابل توجه این است که ماجرا از حمله به انیمیشن های هالیوودی گذشته و اینبار تیر این افسانه پردازان، داستان های کودکانه ی داخلی و هنرمندان ایرانی را هدف قرار داده است. «شهر موش ها، به کارگردانی مرضیه برومند و محمدعلی طالبی، داستان یک گربه ی سیاه است که قصد حمله به شهر موش ها را دارد. به همین دلیل موش ها تصمیم می گیرند به شهر دیگری بروند. مادر و پدرها بچه ها را به معلم می سپارند تا از راه مطمئنتری سفر کنند و خود، راه کوتاه را برای آماده سازی شهر انتخاب می کنند. حال وبلاگ نویسی گمنام که حتی نام بلاگش (حرف مفت)، به بی محتوا بودن مطالبش اذعان دارد، گام در جاده ی خیالپردازی گذاشته و داستان کودکانه را به سناریوی صیونیستی منتسب دانسته و از خود می پرسد:
کدام یک از فیلم ها و کارتونها و عروسکیهای ایام کودکیام با مضمون خدمت به آرمان صهیونیسم ساخته شده و من با لذت و بی خبر از همه جا آن را تماشا کردم؟
وی داستان را، قصه ی قومی آواره (قوم یهود) معرفی کرده که همراه با معلمشان که او را به موسی پیامبر تشبیه کرده رهسپار شهری می شوند که مغازه های زیبا و گردو میوه دارد که به ترجمه ی او سمبل نهر های شیر و عسل وعده شده به قوم یهود است. پدر و مادر ها شهر را بنا می کنند که نگارنده آن را بنای معبد دوم تعبیر کرده و در آخر در زمان فراراز آب رودخانه دشمن غرق شده و آنان به سلامت از آب می گذرند. حال در این میان، سایت های داخلی از موقعیت استفاده کرده و با . سرتیترهایی که به نوعی این افکار را دامن می زنند به نشر مجدد این داستان و افکار یهودستیزانه خود پرداخته اند.
حال سوال اینجاست، آیا ساخت پروژه ی مدرسه ی موشهای ۲ مجوز ساخت خواهد گرفت یا سر دمداران بار دیگر نوستالژی نسلی را هدف قرار خواهند داد؟